جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

جملات مغرضانه ی یک عدد دیازپام

که اِهِن و تِلِپ اضافی دارد

اقرار

ساعت از 2 گذشته و من در حالی که روبدوشامبر کالباسی رنگمو پوشیدم تو خونه ای که نمیشناسم کنار شومینه در حال سیگار کشیدنم
همه چیز در این خونه خوابه به غیر از من که بیدارِ بیدارم
هرچند که ممکنه صفت ناپسندی باشه ولی باید اقرار کنم دروغ گفتن و نقش بازی کردن رو به خوبی بلدم
و هیچوقت یادم نمیره اولین باری که دروغ گفتم چقدر ترسیدم. از اینکه چقدر کار آسونیه. نه احساس شرم نه گناه. فقط ترسیدم از این هیجان ناب موقتی

تو دفترچه خاطراتم بنویس!

من دفتر خاطرات ندارم. یعنی همیشه دوست داشتم داشته باشم، حتی دفترشو هم انتخاب میکردم، ولی فقط دفتر بود و خبری از خاطرات نبود

الان هم فقط دو تا دفتر خاطرات دارم. یکی مال سال 88 اینا، یا شایدم یه کم قبل تر. یکی هم سال 93. اواخر 93 و تا اواسط 94.

فکر کنم دومی رو منهدم کردم چون به گمونم یک سری چیزای خجالت آور هم توش نوشته بودم. بگذریم.

یه دفترچه خاطرات دیگه ای هم دارم. این وبلاگ. الان تمام کامنت ها تا اول سال 95 رو خوندم. همه وبلاگایی که تو کامنتا بود رو باز کردم. اکثر وبلاگا تعطیل شده بودن و من ناراحت شدم.



الان لطفا هرکسی که این پست رو میخونه و از قبل میومده تو این وبلاگ، یه کامنت بذاره. هرچی! با یه آدرس یا ایمیل یا هرچی! میخوام ببینم چقدر بچه های قدیمی هنوز میان وبلاگ گردی!


 پ.ن1: 24 ساعت بعد و 7 کامنت از هفت عزیز ! بعضیا هم بدون هیچ اسم و آدرس که باعث گیج شدنم میشه!خیلی خوبه

Jerk

بیاین صادق باشیم. همه ما یه وقتی تو یه رابطه ای به تمام معنی کلمه آشغال بودیم. ناله کردن نداره افتخار کردن هم نداره. خوبه دیگه! یه چرخه طبیعیه. برای ده نفر که ما رو دوست دارن خودمون رو عن میکنیم، ده نفر دیگه هم که دوسشون داریم خودشونو برا ما عن میکنن. یر به یر